چه اتفاقی می افته که ازدواجی که با عشق شروع شده،با گذشت زمان به تنش و طلاق منجر میشه؟
چی میشه که فاصله عاطفی بین پدر و مادر و بچه هاشون زیاد میشه؟
چرا دو دوست نمی تونن برای یه مدت طولانی رابطه خوبی با هم داشته باشن؟

می دونستین ریشه همه ناخشنودی های انسان ها به کیفیت روابطشون بر می گرده؟

برای اینکه به خشنودی برسین، چه کارهایی رو برای بهتر شدن روابطتون انجام دادین؟

چه چیزهایی رو یاد گرفتین؟

زندگی مسیری است که همه طی می کنند، پس چه بهتر که برای خودمان ارزش قائل باشیم و با یادگیری یک سری از مهارتها این مسیر را هموارتر کنیم

شما می توانید چگونه طی کردن این مسیر را انتخاب کنید

اگه دوست دارین شادتر زندگی کنین و از روابطتون بیشتر لذت ببرین، خوشحال میشم که در کارگاه"قبولی تضمینی در روابط عاطفی"که روز جمعه بیستم دی ماه 1398 برگزار می کنم، اطلاعاتی رو با شما به اشتراک بذارم.

با توجه به ظرفیت محدود باقی مانده لطفا از طریق زیر برای ثبت نام اقدام کنید

-ارسال پیام به دایرکت اینستاگرام من:@fatemeh.nasiriabdi

- ارسال پیام از طریق پیامک یا واتس اپ به شماره 09120766750

 

 


بعضی وقتها وقتی در یه جمعی هستم ،جملاتی رو در قالب شوخی از زبون همسران می شنوم و می بینم که بقیه هم از این نوع شوخی ها استقبال می کنن و می زنن زیر خنده و حتی گاهی اوقات، اونها هم به این نوع شوخی ها دامن می زنند.

مثلا وقتی اختلاف نظری بین زوجی پیش میاد، آقاهه به شوخی میگه، باید طلاقت بدم تا بفهمی که نباید با من اینطوری رفتار کنی و یا وقتی خانم از همسرش می پرسه که چرا دیر کردی، در جواب میگه که رفته بودم پیش اون یکی خانمم و نمونه های مشابه این مثالها

درسته که شوخی کردن خیلی خوبه و باعث میشه که حال و هوای آدمها رو عوض کنه، ولی بنظر شما شوخی با هرچیزی و به هر قیمتی؟؟!!

 

بنظر من باید برای رابطه ها حرمتی قائل باشیم و از جملات ناخوشایند در هیچ شرایطی حتی به شوخی- هم استفاده نکنیم. شاید در ظاهر،بنظر برسه که هیچ اتفاقی نیفتاده، ولی مطمئن باشین که به اندازه کافی، اثر تخریبی خودش رو ایجاد می کنه و از صمیمیت رابطه کم می کنه.

طلاق،خیانت و شوخی بردار نیستند

پس با دست خودتون،رابطه هاتون رو زخمی نکنین، بعضی اوقات ممکنه که شوخی شوخی، زخمهای رابطه، جدی بشه و عفونت کنه و باعث بشه که کل رابطه از بین بره.

 


نمی دونم چرا ازش بدم میاد و حس خوبی بهش ندارم

این جمله رو بارها از زبون بعضی از افراد شنیدم و وقتی ازشون می پرسم که مگه تو فلانی رو می شناسی؟ میگن که نه نمی شناسم و حتی بعضی اوقات هم میگن که نه حتی یه بار هم ندیدمش، فقط عکسش رو دیدم و یا اینکه فقط مطلبش رو خوندم یا.

نکته جالبش اینه  که خیلی وقتها هم  بعدا که با همین آدم بیشتر ارتباط برقرار می کنن،صد و هشتاد درجه حسشون و نظرشون تغییر می کنه.

سوالم اینه که واقعا چرا ما باید به ذهنمون اجازه بدیم که فرمون احساسمون رو در دستش بگیره و بدون هیچ دلیلی، فقط چون دلش خواسته،حس و حالمون رو بد کنه، وقتی این حس رو نسبت به کسی داشته باشیم، مسلما داریم به ظرف وجودمون ،خوراک مسموم وارد می کنیم. بنظر شما در درجه اول چه کسی ضرر می کنه؟

بیاییم با خودشناسی بیشتر و به چالش کشیدن خودمون، برای ورودیهامون فیلتر بذاریم تا جسم و روحی سالم تر داشته باشیم.

در این خصوص بهتون دو کتاب معرفی می کنم که اگه دوست داشتین مطالعه کنین

کتابهای اثر سایه و نیمه تاریک وجود دبی فورد

دبی فورد می‌گوید ما هموراه درباره‌ٔ آنچه سایهٔ درون ماست و قصد مخفی کردنش را داریم، فرافکنی می‌کنیم و به دیگران نسبت می‌دهیم. او همچنین می‌گوید کشف سایه‌ها علاوه بر آرامشی که برای‌مان در پی دارد، ما را از قضاوت کردن دیگران هم باز می‌دارد، چون می‌دانیم هر آنچه به دیگران نسبت می‌دهیم در درون خود ما هم هست

خوندن این شعر مولانا هم خالی از لطف نیست

شما چگونه فکر می کنید؟

-مریم خیلی تنبله، صبحها تا ساعت نه می خوابه

-علی خیلی بداخلاقه،هیچ وقت لبخند نمی زنه.

زهرا خیلی خسیسه،هفته ای یک بار هم چیزی برای خودش نمی خره.

محسن خیلی سرمایه داره، دو تا خونه در تهران داره.

همه جملات بالا، جملات قضاوتی است و هر کسی با توجه به خط کشی که در دست خودش داره، بقیه رو دقیقا با همون اندازه گیری می کنه و دیگران رو قضاوت می کنه که تنبل، ثروتمند، بداخلاق و . هستن و خودش هم تصورش بر اینه که داره درست فکر می کنه و بر همین اساس هم به دیگران واکنش نشون میده.

در واقع در اینگونه موارد، درست و غلطی وجود نداره،اون چیزی که هست، تفاوت آدمهاست که اگه اون رو بپذیریم، روابط بهتری رو با دیگران تجربه می کنیم و در زندگیمون آرامش بیشتری داریم.

اگه یاد بگیریم که بجای قضاوتی نگاه کردن، فقط نگاه مشاهده گر داشته باشیم، هم خودمون و هم دیگران حال بهتری داریم.یعنی هر اتفاقی که میفته و یا هر رفتاری رو که می بینیم، فقط عین همون رو بدون تفسیر و تحلیل نگاه کنیم، مثلا  بگیم که" مریم هر روز نه صبح از خواب بیدار میشه" و دیر و زود بلند شدنش رو دیگه از ذهن قضاوتگرمون حذف کنیم. و بجای اینکه هر چیزی رو با خط کش خودمون اندازه بگیریم، بگیم که خب اون اینطوریه.

یکی از جملاتی که بهمون کمک می کنه که بتونیم نگاه قضاوت گرمون رو به نگاه مشاهده گر تغییر دهیم، پرسیدن این سوال از خودمونه که"کی گفته که .؟"

مثلا وقتی که مریم تا ساعت نه صبح می خوابه، چون با خط کش ما "نه صبح" خیلی دیر به حساب میاد، میگیم که تنبله و قضاوتش می کنیم. ولی می تونیم بجاش از خودمون بپرسیم که"کی گفته، هر کسی تا ساعت نه بخوابه، تنبله؟" یا "کی گفته که ساعت نه صبح دیره؟"اینطوری فکرمون رو به چالش می کشیم و یاد می گیریم که نگاهی به خط کش دیگران هم بندازیم و تفاوتها رو بپذیریم.

بیایم از این به بعد، کمی در گفتار هر روزمون دقت کنیم و ببینیم که چقدر  داریم از جملات قضاوتی استفاده می کنیم و تمرین کنیم که از تعداد این جملات کمتر کنیم و نگاه مشاهده گر داشته باشیم.

موافقین؟؟

اگر جوابتون مثبته، شما نمونه هایی رو که در زندگیتون بکار می برین و یا از زبون دیگران می شنوین رو برامون بنویسین و بگین کجاهاست که سفت و سخت به خط کش خودتون چسبیدین؟

از همراهی تون صمیمانه سپاسگزارم.

 


امروز صبح،  وقتی برای اتوی لباسم، سیمش رو به برق زدم، چند ثانیه ای نگذشت که دیدم داغ شد. در اون لحظه، این سوال در ذهنم چرخید که چند نفر از ما، مثل این اتو هستیم که وقتی با اتفاقی مواجه میشیم، بلافاصله داغ می کنیم  و هم به خودمون آسیب می زنیم و هم به دیگران .

 آیا شما هم به اندازه به پریز زدن یه سیم برق ، خیلی زود تحت تاثیر رفتارهای دیگران قرار می گیرین و واکنش نشون میدین؟

بیاین سر راه سیم اتوی وجودتون، یه ابزار مهارتی نصب کنین تا به راحتی با هر چیزی داغ نکنین.

اگه دوست دارین یک سری از مهارتها رو یاد بگیرین و روی خودتون کنترل داشته باشین، می تونین فایل صوتی کارگاه کنترل و مدیریت خشم بنده رو تهیه کنید و با گوش کردن و بکارگیری نکته های اون، در جهت تغییر خودتون قدمی بردارین.

خوشحال میشم که در نصب این ابزار مهارتی، بر سر راه سیم اتوی وجودتان،سهم موثری داشته باشم

برای تهیه فایل می تونین به شماره 09120766750 پیام بفرستید.

چنانچه فایل رو تهیه کردین و مورد رضایتتون نبود، عین مبلغ دریافتی رو تقدیمتون می کنم.


در ماجرای قبلیم با عنوان" چه فرقی داره-لطف کرده یا وظیفشه "به این موضوع اشاره کردم که چقدر خوبه بابت رفتارهای خوب دیگران بهشون بازخورد مثبت بدیم و برهمین اساس دوست داشتم که همینجا از همه عزیزان همراهم تشکر کنم.

از همه دوستانی که ماجراهام رو می خونند متشکرم، به ویژه دوستانی که زحمت می کشند و با لایک کردن ماجرا و کامنت گذاشتن در زیر هر ماجرا حس خوبی بهم میدن که حضورشون رو در کنار خودم پررنگ تر احساس می کنم و با این کارشون به انگیزه هام سوخت رسانی می کنن.

فراموش نکنیم که می تونیم با کوچکترین کارها هم، حال دیگران رو خوب کنیم، پس لطفا و لطفا از همدیگه دریغ نکنیم

دوست دارم وقتی مطالبم رو خوندین و ازش لذت بردین،ازش یه نکته یاد گرفتین و توی زندگیتون تاثیری گذاشته، این حسهای خوبتون رو از من دریغ نکنین و برام بنویسین که حال دل من هم با دیدن این تاثیرات بهتر بشه.

 

از همتون سپاسگزارم و خوشحالم که همراهم هستید.


خیلی از شماها جملات زیر رو از زبون دیگران شنیدین و یا حتی ممکنه خودتون هم بکار برده باشین:

- مثلا وقتی یه نفر میگه :فلان نده رو می شناسی؟ خیلی با مشتریهاش خوب رفتار می کنه، بعضی ها در جواب میگن که خب وظیفش رو انجام داده، اون برای اینکه مشتری داشته باشه، باید این کار رو انجام بده

- یا مثلا وقتی همسری در کار منزل به خانمش کمک می کنه، ممکنه خانمش بگه که خب کار خاصی انجام نداده، وظیفشه، اگه اون کمک نکنه، من که نمی تونم به همه کارها برسم

اگه رفتار خوب هر کسی رو به یه باغچه تشبیه کنیم، مسلما اگه به این باغچه رسیدگی نشه، خشک میشه و هیچ کسی دیگه نمی تونه از اون لذت ببره.

یکی از چیزهایی که باعث میشه این باغچه، طراوت خودش رو حفظ کنه، بازخورد دادنه.

شما چقدر عادت دارین که در زندگیتون، هر وقت یه رفتار خوب دیدین-چه وظیفه باشه و چه لطف -، به فرد مورد نظر بازخورد بدین و ازش تشکر کنین؟

من معتقدم در هر شرایطی حتی اگه کسی داره وظیفش رو هم انجام میده، وقتی ما می بینیم که این وظیفه داره به خوبی انجام میشه، بهتره که به طرف مقابلمون این پیام رو منتقل کنیم که ما متوجه این موضوع هستیم و بابت اون قدردانیم.

در واقع با این کارمون کمک می کنیم که باغچه زیبای رفتارهای خوب و درست و انرژی دهنده، با طراوت بمونه و باغبون اون، انگیزه پیدا می کنه که گلهای بیشتر و قشنگ تری بکاره و به دیگران هدیه بده.

 

نظر شما چیه؟

هر کدوم از ما نیازهایی داریم که اگه بخوام اونها رو به ظرفهایی تشبیه کنم، باید بگم که اندازه این ظرفها در افراد مختلف با هم فرق می کنه، ولی اون چیزی که مسلمه، همه آدمها بدون استثنا این ظرفها رو دارند و بر همین اساس می تونیم اونها رو به چند دسته تقسیم کنیم:

  • کسانی که فقط و فقط چشمشون به ظرفهای خودشونه و از دیگران هم توقع دارن تا کاری  کنن که ظرف اینها پر بشه
  • دسته دوم کسانی هستن که فقط و فقط چشمشون به ظرفهای دیگرانه و از هر طریقی به دنبال این هستن که ظرف دیگران رو پر کنن و اصلا حواسشون به خودشون و نیازهاشون نیست
  • دسته سوم افرادی هستن که دقیقا می دونن که باید هم حواسشون  به پر کردن ظرفهای نیاز خودشون باشه و هم ظرفهای نیاز دیگران رو می بینن و برای پر کردن اونها هم تلاش می کنن.

 

اگه می خواین یک رابطه لذت بخش و سالم و پایدار رو تجربه کنین، می تونین مهارتهایی رو یاد بگیرین که مثل دسته سوم عمل کنین چون سبک عملکرد دو دسته اول، آسیب زاست.

 

شما جزء کدوم دسته هستین؟


در یه بخشی از کتاب" راهبی که اتومبیل فراری اش را فروخت" به داستان پسری اشاره می کنه که وقتی به مدرسه می رفت و در کلاس درس نشسته بود ،دوست داشت که در حیاط باشه و بازی کنه و وقتی در حیاط داشت بازی می کرد ،دوست داشت که تابستون بشه و تعطیل بشن.

یه روز که وسط یه جنگل خوابش می بره ،خواب یه خانم مسن رو می بینه که بهش یه توپ پلاستیکی که از وسطش نخی طلایی بیرون اومده بود میده که هر وقت این نخ رو بکشه ،زندگیش به جلو بره و هر چقدر بیشتر نخ رو بکشه، می تونه بیشتر زمانش رو جلو ببره.

این پسر در ابتدا خیلی خوشحال بود و در هر مقطعی از زندگیش، از این توپ استفاده کرد که زودتر مرحله حالش رو بگذرونه و به مرحله بعدی برسه تا جایی که به سن نود سالگی رسید و دید که اصلا از زندگیش هیچ لذتی نبرده و دوباره آرزو می کنه که برگرده به همون سالهای اول و آرزوش هم برآورده میشه و تازه می فهمه که معنی زندگی کردن یعنی از تمام لحظات اون به نحو احسن استفاده کنه و لذت ببره.

شما دوست عزیز، کمی فکر کن و ببین چقدر در زندگیت پیش اومده که این جملات رو به زبون آوردی؟

-کی میشه این هفته زودتر تموم بشه؟

کی میشه این ماه زودتر تموم بشه؟

کی میشه مدرسه ، دانشگام زودتر تموم بشه؟

کی میشه زودتر بازنشسته بشم؟

کی میشه بچه هام زودتر بزرگ بشن؟

تا حالا فکر کردین که معنی این درخواستها در نهایت می تونه اینطوری خلاصه بشه:

-میشه زودتر عمرم تموم بشه و بمیرم و دیگه زندگی نکنم؟

 

آرزوی این پسر برآورده شد و دوباره به سالهای اول عمرش برگشت، ولی آیا برای ماها این امکان وجود داره؟

 

پس در هر سنی که هستید، از همین لحظه به بعد تصمیم بگیرین که به معنای واقعی زندگی کنین و از لحظه لحظه زندگیتون استفاده کنین تا سالها بعد، آرزوی برگشتن به همین لحظات را نداشته باشین.

دو نفر مشغول صحبت با هم بودن و یکیشون پرسید این چند روز اصلا خبری ازت نداشتم ،کجا بودی ؟ و اون یکی هم با قدرت تموم جواب داد: خودت که می دونی اینترنتها قطع بود و نمی شد با هیچ کس در ارتباط باشی.

بعضی از آدمها اونقدر به فضای مجازی عادت کردن که فکر می کنن تنها راه ارتباطی، ارسال پیامها از طریق اینترنته ،در حالیکه میشه از تماس تلفنی استفاده کرد و حال عزیزی رو پرسید، میشه وقت گذاشت و از دیدار حضوری استفاده کرد.میشه .

جالبتر اینکه بعضی ها فکر می کنن که وقتی در فضای مجازی مطالبی را برای دیگران می فرستن، یعنی اینکه با اونها در ارتباطن و به فکر اونا هستن.

 

شما چگونه فکر می کنین ؟
چقدر در روابطتون از این توجیهات فاصله انداز استفاده می کنین؟

فکر می کنین عادت کردن به این شیوه از ارتباطات، چقدر حس و حال روابط رو کمرنگ تر می کنه؟

 

شما بگین چه کارهایی رو می تونین انجام بدین و چه تغییراتی در نوع برقراری ارتباطتون می تونین بدین که حال بهتری رو به دیگران منتقل کنین؟

من خودم مثلا برای تبریک تولد کسانی که برام مهمن، به تبریک نوشتاری و پیامی بسنده  نمی کنم و خودم رو عادت دادم که حتما تماس تلفنی داشته باشم و ارتباط عینی تری برقرار کنم


اگه این جملات براتون آشناست و شما هم به زبون آوردین،لطفا کمی بیشتر فکر کنید - می دونی من تا حالا چقدر کتاب خوندم؟ - می دونی من چقدر پول برای کتاب میدم؟ - کتابخونم دیگه جا نداره از بس کتاب م - من باید حتما هر روز مطالعه کنم تا حالا شده از خودمون بپرسیم که داریم به چی می نازیم؟ اینکه مغزمون رو پر کردیم از کتابهای مختلف بنظر شما این افتخار داره؟ پس اگه اینطوره، کتابخونه مون هم باید خیلی به خودش افتخار کنه، چون کتابهای مختلفی رو توی خودش جا داده،
این روزها خیلی حواسمون هست که همه چیز رو ضد عفونی کنیم و از یک سری از ضد عفونی کننده های مخصوص استفاده کنیم، آیا حواسمون به ذهنمون هم هست که هر چند وقت یکبار ضد عفونیش کنیم؟ وقتی ذهنمون پر میشه از ویروسها و میکروبهایی مثل نگرانی،استرس،افکار منفی،کینه و چیکار می کنیم؟ شما بنویسین که از چه نوع ضدعفونی کننده هایی استفاده می کنین که ذهنتون رو ضدعفونی کنین؟
دیروز این متن رو خوندم و دوست داشتم با شما به اشتراک بذارم هر ویروسی برای آنکه خودش را تکثیر کند به بدنی محتاج است، به میزبانی که پذیرایش باشد. ویروس اگر بر در و دیوار بماند و کسی به او دست نزند، سرانجام از بین خواهد رفت. هر رذیلتی نیز به بدنی محتاج است، به تنی که آن را در خود جا بدهد. دروغ اگر روی زمین افتاده باشد و کسی آن را بر ندارد، خواهد مرد. اما دروغ را که در دهان می گذاری جان می گیرد؛ دروغ را که می گویی زنده می شود و خودش را می سازد و تکثیر می کند و
امروز صبح داشتم به این موضوع فکر می کردم که در گیر و دار این اتفاقات اخیر که اکثر مردم توی خونه هاشون نشستن تا کمتر در مواجهه با ویروس کرونا باشن، یه سری از افراد هستن که بخاطر شغلشون، نه تنها انتخابی برای خونه موندن و مراقبت از خودشون ندارن ،تازه باید در مواجهه مستقیم با بیماران مبتلا باشن. بله دوستان،تمام پرسنل بیمارستانها و درمانگاهها، انتخابی جز این ندارن که در میانه این بحران، ریسک در معرض خطر بودن خودشون را بپذیرن، ولی در عین حال خدمت رسانی کنن.
متن زیر از کتاب زبان بدن ، نوشته جو‌ناوارو است: وقتی پزشكان به نورمن كازينز گفتند كه به بيماری " آنكيلو اسپونديليتيس " مبتلاست اضافه كردند كه هيچ كمكی نمی توانند به او بكنند و بايد آماده باشد كه بعد از دوره ای درد جانكاه از دنيا برود. كازينز اتاقی در يک هتل گرفت و هر فيلم خنده داری را كه می توانست پيدا كند كرايه كرد. او بارها و بارها نشست و اين فيلم ها را تماشا كرد و از ته دل خنديد. پس از شش ماه خنده درمانی ای كه خودش برای خودش تجويز كرد پزشكان در نهايت
زمانی که به مدرسه می رفتیم،معلمها لیست حضور و غیاب داشتن و بر همین اساس بچه ها یا حاضر بودن و یا غایب. ولی بنظر من یه دسته دیگه هم باید به این لیست اضافه بشه بنام "حاضرِ غایب"، یعنی اونهایی که ظاهرا حاضر هستن، ولی فکر و ذهنشون جای دیگه ای هست. اکثر ماها در لحظه زندگی نمی کنیم. یا فکرمون در گذشته مونده و یا در فکر اتفاقات آینده هستیم. صبح که از خواب بلند میشیم، از لحظه ای که چشمامون باز میشه، جلوتر از لحظه حالمون داریم حرکت می کنیم.
همه کنار هم به این طرف و آن طرف میرفتیم.دست دوستان واطرافیان را دردست می فشردیم و عزیزانمان را می بوسیدیم .در ماشین که نشسته بودیم آواز می خواندیم و بلندبلندمی خندیدیم. کرونا که اومدتازه فهمیدیم چقدر انرژی می داد دستان دوستانمان.چقدر به دل می نشست دور همی های ساده و خودمانی مان. کرونا بااین ریزی اومده تا یادآور چیزهای خیلی درشت خیلی کم رنگ شده زندگی مان باشه. کرونا یادمان داد روزهای بدتر هم می تونه باشه که حتی تعطیلی طولانی هم خوشحالمان نمی کنه.ماشینهای
-من در جلسات مشاوره چیزهایی رو به شما میگم که تا حالا هیچ کسی به شما نگفته و در هیچ جای دیگه ای هم نخوندین. - من در کارگاه هام موضوعاتی رو بهتون آموزش میدم که به جرات می تونم بگم که تا الان هیچ فردی اون رو مطرح نکرده و در هیچ کتابی هم نمی تونین پیداش کنین -جملات بالا براتون آشنا نیست؟ آیا شما باور می کنین؟ بنظر شما با این نوع ادعا ها به کجاها می تونیم برسیم؟ چرا بعضی ها به خودشون اجازه میدن که خیلی راحت مدعی خیلی چیزها باشن؟ وقتی کسی ادعا می کنه که هیچ

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اطلاعات کاربردی روزمره مالی زیگ زیگ وبلاگ - آموزش کامپیوتر و امنیت ایران تراول خبر انلاین گالری پیکس رز دانلود سرا